برترینها: بعضی از افراد تصور میکنند که لازمهی ازدواج موفق این است که بهترین دوست یکدیگر باشند، در صورتی که مشاهدات زوج درمانگر نشان میدهد که در یک ازدواج موفق لازم نیست همه حرفهای خود را به همسرتان بگویید، وحتی بعضی ازحرفها را نباید به همسرتان بگویید. بعضی از حرفهاممکناست کاملاً خصوصی باشد. حرفهایی هست که نمیشود به همسر خود بگویید و باید با دوستان خود مطرح کنید و گفتن آنها به همسرتان نه تنها دردی دوا نمیکند، بلکه ممکن است که به رابطهتان صدمه بزند.
بعضی از زوجین، چون این باور غلط را دارند که باید همه حرفها را به همدیگر بگویند، به خودشان اجازه میدهند که یکدیگر را کنترل کنند، ممکن است که شما زن یا مردی باشید که بخواهید از تمام مکالمات همسرتان با دوستش سر در بیاورید، در صورتیکه، این کار لازم نیست.
مراجعین زیادی داشتم که، چون این باور غلط را داشتند گوشی همسرشان را حک کردند ویا در یک فضا از ریکورد استفاده کردند، تا بفهمند که همسرشان با دوستش چه میگوید. بسیاری از آنها به من گفتند؛ من همسرش هستم، غریبه که نیستم، چه چیزی است که به من نمیتواند بگوید، ولی به دوستش میتواند بگوید؟
و من پاسخ میدهم؛ این یک باور غلط است که اعتقاد به آن منجربه تخریب رابطه میشود، زیرا همین که همسرتان دوستانی برای خودش داشته باشد شما احساس خیانت میکنید و میخواهید از همه چیز سر دربیاورید و آنوقت ممکن است که چیزهایی بشنوید که نباید بشنوید.
این طبیعی است که ما حرفهایی داریم که ممکن است فقط با دوستان خودمان بتوانیم در میان بگذاریم و نتوانیم با همسرمان در میان بگذاریم. بنابراین اگر این وسوسه را دارید تا از همه مکالمات بین همسرتان و دوستانش و خانوادهاش سر در بیاورید، بر این وسوسه غلبه کنید، چون ممکن است حرفهایی را بشنوید که نباید بشنوید، زیرا طبیعی هست که همه حرفها را نمیشود به همسر خود بگویید.
نکتهی بعدی: بسیاری از افراد تصور میکنند که ازدواج رابطهای است که در آن دوستی باید به بهترین شکل ممکن و به قویترین شکل ممکن مشاهده شود. اما این باوری غلط است!
ساختار ازدواج شامل دوستی هم میشود، اما کاملاً با آن هم معنا نیست. ازدواج یعنی من با تو شریک میشوم و صمیمی هستم. دوستی یعنی من با تو صمیمی هستم و در صمیمیت مشترک هستیم. دوستان زیر یک سقف زندگی میکنند، و نوع صمیمیت آنها با صمیمیتی که در ازدواج هست فرق دارد، صمیمیت در دوستی بیشتر اوقات شدید است، ولی عمیق نیست.
در دوستی هر روز با هم نیستند و بسیاری از اتفاقاتی که در زندگی این شخص میافتد ربطی به آن دوست دیگر ندارد. مثلاً صبحها با هم از خواب بیدار نمیشوند، باهم ناهار نمیخورند و این طور نیست که مثلاً اگر پدر یکی بمیرد زندگی آن یکی هم مختل شود.
اما در ازدواج هر اتفاقی به صورت مستقیم در آن فرد دیگر تاثیر میگذارد. در دوستیها نیازها و علاقههای دو نفر که مستقل از هم هستند مورد توجه قرار میگیرد، اما در ازدواج مفهوم خانواده مهم است.
کلمه «بهترین دوست» معنای مبهمی دارد
بچهها و نوجوانان بیشتر اوقات کسانی را انتخاب میکنند که شبیه آنها هستند و میگویند او بهترین دوست من است. اما بزرگسالان اعتقادی به بهترین دوست ندارند و آن را به دوران جوانی و نوجوانی ارتباط میدهند. آنها غالباً چندین دوست صمیمی دارند گاهی حتی دوست صمیمی آنها میتواند همکار و رقیب یا مخالف آنها باشد و کمتر فرد بزرگسالی است که بگوید من بهترین دوستم فلانی است.
شما در «ارتباط دوستانه» میدانید که دوست شما چه چیزهایی برایش مهم است، چه احساسی دارد، چه فکر و دیدگاهی دارد، به خاطر اینکه دوستان با همدیگر به صورت کامل در مورد افکار و احساسات خودشان حرف میزنند. در دوستیها خشم سرکوب نمیشود، نقشهای نادرست انجام نمیشود، در دوستی صادقانه شادی و لذت عامل اصلی است و افراد تمایل دارند که با یکدیگر همکاری داشته باشند و وقتی برای دوستشان اتفاق خوبی میافتد خوشحال میشوند.
البته افراد بدبینی هم هستند که معتقد هستند چنین ارتباطی و چنین دوستیهایی اصلا وجود ندارد که چنین افرادی به لحاظ روانی دارای مشکلاتی دچار هستند و تصور میکنند که مقام، قدرت، احترام، شهرت یا پیشرفت میتواند جانشینی برای دوستی باشد.
اما واقعیت این است که در ازدواج ما نمیتوانیم چنین انتظاری داشته باشیم. این یک تعریف رویایی از ازدواج است. بهترین دوست همیشه مطمئنترین فرد برای آدم محسوب میشود. در چنین روابطی آدم بسیار باز و راحت است و هیچگونه ممنوعیتی بین آنها وجود ندارد. آنها درباره همه چیز ممکن است که گفتگو کنند.
اما در رابطه زناشویی زمانی که افراد به صورت دائم با یکدیگر از لحاظ جسمی و احساسی در ارتباط هستند نیاز به یک فضای خصوصی دارند و همین طور در رابطه زناشویی نمیشود درباره همه چیز صحبت کرد.
یکی از دوستان من مردی بود که میگفت همسر من بهترین دوست من است، من همه جوره به او اعتماد دارم و همه حرفهایم را به او میگویم. همه چیز را درباره من چه خوب چه بد میداند، درباره همه ترسها، نگرانیها و نقاط ضعف آگاهی دارد.
من به او تذکر دادم که این اشتباه است. من متوجه شدم که این فرد عادت دارد که خودش را تحقیر کند، او مقداری افسردگی داشت و اعتماد به نفس و عزت نفس ضعیفی داشت و به همین دلیل نزد همسرش همه چیز را میگفت...
این حرفها روی دوستی من و او هیچ تاثیری نمیگذاشت، در عین حال من به او گفتم همه چیز را درباره خودت به همسرت نگو، ولی او معتقد بود که زیبایی ازدواج در این است که هیچ چیزی ناگفته نماند؛ بعد از چند سال جر و بحثها شروع شد و همسرش از همان حرفها بر علیه او استفاده میکرد و به او گفته بود که در نظر او چقدر حقیر است.
اگر که من هم در یک رابطه زناشویی با همسرم هر روز با احساس حقارت او روبرو میشدم، شاید مانند همسرش تصمیم میگرفتم که از او جدا شوم، اما چون من در ارتباط زناشویی به سر نمیبردم حرفهای او روی من هیچ تاثیری نگذاشت. ممکن است که مشکلاتی برای شما به وجود بیاید که بسیاری از آنها بیپایه و اساس هستند، مانند ترس از فقر یا ترس از طرد شدن، اما لازم نیست که این موضوعات را به همسرتان بگویید.
یکی از دوستان من نگران بود که کارش را از دست بدهد و نتواند از پس هزینهها بر بیاید، او با من درددل کرد. وقتی که زمان گذشت متوجه شد که کارفرما جایگاه او را ارتقا داد و چقدر خوب شده بود که راجع به این موضوع با همسرش صحبت نکرده بوده.
نکته بعدی این است که افراد در دوستی با همجنس خودشان میتوانند حرفهایی بزنند که در دوستی با غیر همجنس خود نمیتوانند. هر چقدر هم شما با همسرتان دوست باشید باز هم حرفهایی هست که نمیتوانید به او بزنید. به نظر من این تفکر که باید بهترین دوست ما همسرمان باشد یک باور غلط است و منجر به این میشود که بعضی از حرفهایی که نباید را به همسرمان بگوییم و به این صورت او را دچار تردید کنیم.
نظر شما دراینباره چیست؟
منبع: برگرفته از یادداشتهای ارسطو رضایی در شبکه اجتماعی ویرگول
نظر شما